به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

 امروز اینقدر اسمون دلم ابریه که اگه همراه با اسمون ببارم هم اروم نمیشم 

هیچ تنها و غریبی 

طاقت غربت چشماتو نداره

هر چی دریا رو زمینه

قد چشمات نمی تونه

ابر بارونی بیاره

وقتی دلگیری و تنها 

غربت تمام دنیا از دریچه قشنگت چشم روشنت می باره

نمی تونم غریبه باشم

توی ایینه چشمات 

تو بزار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات

..... .. . . . ............ . ......................... . ........

. . ....
.

توی این غروب دلگیر جدایی

توی غربتی که همرنگ چشماته

همیشه غبار اندوه روی گل برگ لباته

حرفی داری روی لبهات 

اگه اه سینه سوزه

اگه حرفی از غریبی اگه از گرمای تن سوزه

تو بگو به این شکسته قصه های بی کسی تو

اظطراب و نگرانی

حرف های دلواپسی تو


نمی تونم غریبه باشم توی آیینه چشمات

تو بزار که من بسوزم مثل شمعی توی شب هاتتتتتتتتتتتتتتتت

نمی تونم

نمی تونمممممممممممممممممممممم مممممممم







----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

وقتی حالت بده روحت بی پناهه

میبینی هر کاری کردی اشتباهه

وقتی به جز شب هیچ رنگی توی نگات نیست 

وقتی کسی اندازه تنهاییات نیست

یه فال واسه جفتمون

نمیدونم چرا امروز صبح که بیدار شدم به تنها چیزی که فکر میکردم دیوان حافظ بود 

واسه جفتمون نیت کردم  ببین چی جواب داد :

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند

که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش

که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را

غبار خاطری از ره گذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کامگار ما نرسد

اینم از شاهد غزل

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد 

پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم

داغ سودای توام سر سویدا باشد
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر

کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا

اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ

که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد

کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری

سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

اریترو

شدم شبیه به یه اریتروسیت که اعماق وجود خودم رو کنکاش میکنم  

ولی حس خوبی هست به دنبال جنبه های ناشناخته خود گشتن و میخوام ادامه بدم این جستجو  رو

m_k_72

سلام 

برام یه پیغام گذاشتی که جالبه 

اگه صداقت داشته باشی و سعی کنی برای بهترین بودن توی زندگیت تلاش کنی من حرفی ندارم که مثل یه خواهر باشم برات (مثل یه خواهر )

اینم پاسخ نامه ای که برام نوشتی

ولی اگه بخوای مثل یه ادم بیکار و فقط واسه هدر دادن بهترین لحظه های زندگیت  با یکی حرف بزنی بهتره بدونی من اصلا وقت ندارم

چون زندگی و زمان برام با ارزشن  و میدونم دیگه به عقب بر نمیگردم که بخوام حتی یه ثانیه از وقتم رو به باد بدم

امیدوارم کاملا درک کرده باشی حرفام رو

چون زندگی با هیچ کس شوخی نداره 

من مردم این دنیا و این سرزمین رو نمیشناسم
غربت این شهر با آدمهایی که باید از کنارشون رد شم واسم مثل یه قفس شده 
شاید هم جسمم واسه روحم مثل یه قفسه 
تنها چیزی که میدونم اینه که میخوام دور شم و برم 
اینقدر برم که دیگه جز خودم هیچ کس رو نبینم 
خسته شدم از این همه بدی اطرافم 
خسته شدم از دیدن این همه محبت کردن و ضربه خوردن 
مگه نمیگن انسان بالا ترین مخلوق خداست 
پس چرا اینقدر حقیر و کوچیک شدیم ماها 
پس چرا نمیخوایم خوب زندگی کنیم 
یعنی خوب بودن اینقدر سخته که حاضریم واسه بد بودنمون 1000 بهانه بیاریم 
دلتنگم و تنها ....
تنها بین ادمهایی که میشناسم و نمیشناسم...
فقط میخوام خودم باشم. مینایی که همیشه بودم ولی این بار اجازه نمیدم کسی به این خلوت خود خواسته من وارد شه 
شاید این بهترین راه باشه
درست مثل این شعر


به سان رود که درنشیب دره سر میزند به سنگ
رونده باش 
امید هیچ معجزه ای ز مرده نیست 
زنده باش


دیگه دیره


هنوزم چشــمای تو(2)، مثل شبــای پُرسِتاره ست 

هنوزم دیـــــــدن تـــو، برام مثــل عمــــر دوباره ست 

هنوزم وقتـی می خندی، دلــم از شادی می لرزه 

هنوزم بـــــا تو نشـســــتن، به همه دنیا می ارزه 

اما افســـــــــــوس تو را خواســـتن، دیگه دیره(2)

ولی افسوس به نخواستن دلم آروم نمی گیره 

  * * * 

تا گـُـــلی بر سر ایوان تــو پــــژمرد و فـــرو ریخـــت 

شبــــنمی غمــــزده از گوشه چشمان من آویخت 

دوری بین منــــو تــــو، دوری بــــاغ و تمـاشــاست 

دوری بین منــــو تــــو، دوری مـــاهی و دریـــاست 


اما افســـــــــــوس تو رو خواســـتن، (دیگه دیره)2 

ولی افسوس به نخواستن دلم آروم (نمی گیره)2 

  * * * 

هنـــوزم چشــمـای تو، مثــل شبــای پُرسِتارَه ست 

هنوزم دیـــــــدن تـــو، برام مثــل عمــــر دوباره ست 

هنوزم وقتـی می خندی، دلــم از شادی می لرزه 

هنوزم بـــــا تو نشـســــتن، به همه دنیا می ارزه 

 

 ***** 

خواننده ، آهنگساز و نوازنده : تورج شعبانخانی 

شعر ترانه از : فرهاد شیبانی