چه بگویم وقتی
همه دنیا به حال من تنها و غریب می خندند
چه بگویم وقتی
همه ی خاطره ها
دست در دست هم انداخته و
عمرم را
مثل خاکستر سرد
در هوا می بازند
چه بگویم وقتی
آن که دنیایم را
بهتر از من فهمید
رفت و تقدیرم را
بر تن سرد خزان
بر شب غربت یلدا بخشید
چه بگویم دیگر
با این حال و هوا
با این فاصله ام از دنیا
با فردای پر از ترس و سیاه
چه بگویم دیگر
سخنی نیست مرا