چقدر این روزا برام جالب هستن
من اینجا ایستادم مثل همیشه
کنار قصه ها و غصه های کسایی که برام عزیزترین ها هستن
حالا از همیشه بیشتر احساس تنهایی میکنم
منی که همیشه میخندم تا کسی نفهمه که چه چیزایی رو توی این ذهنم دارم
مینایی که سکوت کرده در مقابل همه شکنجه هایی که توی این زندگی هست
همه کسایی که اومدن و رفتن واسه کنار من ایستادن اینجا نیستن
واسه این اینجا هستن که یه کاری براشون انجام بشه و بعد برن و پشت سرشون رو هم نگاه نکنن
گله ای نیست اگه بتونم یه کاری انجام بدم برای دیگران
این چند شب اسمون دلم ابریه ولی چشام امروز میباره
امروزی که اسمون خدای من درخشان ترین خورشید رو در اغوش گرفته
امروز روز بدی نیست با این که با گریه شروع شد
خیلی خوبه که یه وقتایی کسایی رو که فراموش کردم به یاد بیارم
چرا مینا باید این چیزا رو تجربه کنه
حتما حکمتی هست که من ازش بی خبرم و شاید یه روزی بفهمم
به هر حال میدونم که یه نفر همیشه هست
کسی که از همه بالاتره
بهترینه
عزیزه
حرف منو میفهمه
اغوشش همیشه واسه من بازه
واسه شنیدن حرفام همیشه هست
نه خاکی هست و نه اسمونی
فقط میتونم بگم که با وجودش تنها نیستم حتی اگه ادمی روی این کره خاکی پلید نباشه
مشخصات کلی متولدین اسفند ماه:
بسیار حسّاس و رؤیایی ، دارای حسّ ششم ، خیلی ظریف و نرم عمل میکند ، اهل آرامش و ملایمت ، همیشه موافق ، سازشکار و دارای تخیّلات شدید ، اصلاْ واقع بین نیست ، سازگار ، زود رنگ عوض می کند ، احساساتی ، قابل انعطاف ، دارای افکار غیر واقعی و غیر منطقی ، بسیار متین و آرام ، کم عصبانی می شود ، مهربان ، علاقه مند به موسیقی ، عاشق صلح و آرامش ، کم انرژی ، سادهلوح ، پول دوست ، مرموز ، داستانپرداز قوی
نیکوکار خجالتی ، خواستار تشویق و حمایت ، زود رنج ، از نظر جسمی ضعیف ، دو دل ، ترسو ، خیلی حسود ، باریک بین و دقیق ، خیالباف ، نا امید ، اهل نامه نگاری ، علاقه زیادی به جشن تولّد ، یا منفی کامل است یا مثبت کامل ، دارای صبر ایّوب است ، گاهی اوقات واهی و پوچ گرا ، نازنین ولی ناقلا ، اهل معنویّات ، به دخترانش علاقه زیادی دارد ، غمگرا ، خواستار نوازش ، احساس آرامش میدهد .
زن متولد اسفند
ظرف عسلی است که قدری فلفل به داخل آن ریخته شده است. از بسیاری جهات بینظیر است. ناراحتترین مردها در جوار زن اسفند احساس آرامش میکنند. سخت رویائی و خیالباف است، به کودکان خویش عشق میورزد.
چه چرت و پرت هایی گفته
چون من بیشتر از همه این حرفا
یه احمقم
نمیدونم از کدوم ستاره میبینی منو
چشماتو میبندیو دوباره میبینی منو
پر بغض جمعه های ناگزیر و بی صدام
خیلی خستم باورم کن دنیا زندونه برام
توی کور راه چشمام عطر بارون بوی سیبی
واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هر عاشق برای زنده موندنی
میدونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها
کاش میشد با یه اشاره ی تو ازاد میشدم
با توام که گفته بودی غصه هام تموم میشن
پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم
ناجی ترانه ها منو به واژه ها ببر
این حقیرو به سخاوت شب و دعا ببخش
نمیدونم از کدوم ستاره میبینی منو
چشماتو میبندیو دوباره میبینی منو
پر بغض جمعه های ناگزیر و بی صدام
خیلی خستم باورم کن دنیا زندونه برام
توی کور راه چشمام عطر بارون بوی سیبی
واسه عاشقونه موندن تو همون حس غریبی
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهونه هر عاشق برای زنده موندنی
روی صخره های ساحل مرد ماهیگیر نشسته
خشم دریا قایقش رو واژگون کرده شکسته
غول دریا پریا رو دزدیده برده شبونه
دل اون نازک و چشماش آبی و ابرو کمونه
اشکاش از گوشه ی چشماش روی گونه هاش روونه
حالا آواز غم انگیز، داره زیر لب میخونه
توی قصر دیو بدجنس دختر دریا اسیره
توی دستای کریه ش داره جون میده میمیره
توی قصر دیو بدجنس دختر دریا اسیره
توی دستای کریه ش داره جون میده میمیره
ماهیگیر قایقو بردار، بزنش وصله و پینه
برو جنگ دیو دریا مرد و مردونگی اینه
بساز از نو قایقت رو که نشستنت گناهه
برو جنگ دیو دریا چشمای پری به راهه
می دونی چرا پروانه؟چون بال داره .مثل گل نیست که ریشه داشته باشی) بیایم هممون مثل پروانه باشیم .بال پرواز داشته باشیم.باطن زیبا داشته باشیم مثل پروانه.و عمر کوتاه اما مفید.
این حرف برام خیلی سنگین بود
خیلی حرفا پشتش بود و تو ساکت موندی و چیزی نگفتی ...
تویی که من رو بهتر از همه اون دخترا میشناسی و میدونی که من به هیچ کس بدی نمیکنم حتی اگه بهم بدی کنن
اره من یه گلم و ریشه دارم
محدودم ولی این محدوده به اندازه یه دنیا وسیع بود
یه گل شاید ریشه داشته باشه ولی اگه همون گلها نبودن پروانه ها میخواستن از کجا غذاشون رو به دست بیارن
خیلی از پروانه ها در عین داشتن زیبایی وعمر کوتاه مفید نیستن و سمی هستن
درست مثل این پروانه که روحم رو زخم زد و رفت و سمش رو منتشر کرد
من نمیخوام پروانه باشم
همین گل بودن رو ترجیح میدم اونم گلی که کل عمرش یه بهاره
این روزا دو دلم
در گیر با کارای پایان نامه
این همه تلاش تا چند وقت دیگه تمام میشه
نمیدونم فرصت ادامه دادن رو دارم یا نه
نمیدونم جای درستی توی زندگیم هستم یا نه
نمیدونم هنوز همون ادم قبلم برای اون یا نه
یه حس بد دارم
حسم میگه فقط واسه این مونده که من ناراحت نشم
نمیدونم
فکر کنم هیچ وقت هم نفهمم
ما ادما موجودات عجیبی هستیم
یک لحظه خوب خوب
یه لحظه بد بد
فکر کنم حد وسط نداریم
همین روزا باید امتحان بدم واسه phd ولی نمیدونم اینه اون چیزی که میخوام؟
یه جوری شده که همه دارن تصمیم میگیرن جز خودم
خسته هستم ولی درس خوندن رو خیلی دوست دارم
کاش یکی بود که میتونستم همه چیزو بگم و کمکم کنه
بچه بازی نیست
حرف سرنوشت بعد از اونه و زندگی من
نمیدونم باید چی کار کنم
نمیدونم