یه ترانه بوی دریا
یه ستاره بوی بارون
یه نفس هوای خونه
یه اذان ته خیابون
من تمام خاطراتم
کنج یه کاسه آبه
زنده میشه باز دوباره
مثل شیرینی خوابه
وقتی که دلم میگیره
از تو پنجره نگام کن
با نگاه پشت شیشه
از ته دلت دعام کن
دستتو بذار رو قلبم
بذار قلبم جون بگیره
یه نفس بده به ابرا
که شاید بارون بگیره
مثل شیرینی خوابه
مثل گل لای کتابه
هر دقیقه تو نفسهام
عطر گیسوی گلابه
کوچه باغ بچگی هام
بوی کاه گل روی دیوار
زنده میشن همه این بار
توی لحظه های دیدار
من این اهنگ رو باکمی تغییرات دوباره شنیدم و اینجا گذاشتم تا شما هم بشنوید
ولی اگه اون اهنگی که متنش رو نوشتم رو دوست دارین از
iromusic.com
دانلود کنید البوم مازیار فلاحی رو
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
.
.
.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
.
.
.
لمس تنهایی ماه
.
.
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سر ها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دیده نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یاری
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کین است پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است آه
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی و در بگشای
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خوردهی رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمهی ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال وماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بی گه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد بر آسمان این سزخی بعد از سحرگه نیست
حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوط ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سر ها در گریبان ، دست ها پنهان
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبارآلود مهر و ماه
زمستان است
بشکن فاصله ها را
بشکن فاصله ها را ما در قلب همیم ، بین من و تو تنها یک قلب است که نیمی از آن برای تو و نیمی از آن وجود من است !
بین من و تو هیچ فاصله ای نیست ، ما عاشقانه ادامه میدهیم ، هیچ سدی بین راه ما نیست !
بشکن فاصله را با لبخندی دوباره ، برایم بخوان مثل گذشته آواز عاشقانه !
چرا دلگرفته ای؟ چرا در غم تنهایی نشسته ای؟ بشکن این لحظه های دلتنگی را، ببوس دوباره عکسهای یادگاری را ، حس کن مرا در قلبت ، آیا دگر فاصله ای بینمان احساس میکنی؟
وجود تو را در قلبم حس میکنم ، همیشه احساس میکنم که در کنارمی ، آنگاه که گرمی حضورت را در قلبم حس میکنم ، می تپد قلبم به عشق گرمای وجودت !
اینک من نیز حس میکنم به یادمی ، حالا که من به یادت ستاره ها را میبینم ، تو عکس مرا در آغوشت گرفته ای و با آن درد دل میکنی ؟!
بشکن فاصله ها را ، ما یک قلب عاشق در دو سینه ایم ، همیشه با هم و همیشه به یاد همیم ، اگر حس کنیم میتوانیم در کنار هم نیز باشیم ، بشکن این لحظه های انتظار را ، منتظر چه هستی ، دیگر چه میخواهی ، من هستم و تو هستی و یک عشق جاودانه و صادقانه!
بشکن آن بغض دیرینه را ، برای آخرین بار بگذار اشکهای دوری و دلتنگی از چشمانت سرازیر شود ، دلت را خالی کن ، با لبخندی دوباره شادی هایت را همیشگی کن!
بشکن فاصله ها را ، ما اگرچه در کنار هم نیستیم ، اما اینجا به عشق هم زنده ایم که این زیباترین لحظه عاشقانه است ....
پی نوشت: یادم نیست این متن رو کجا خوندم ولی حالا بیان کننده احساس من هست
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند