توبه ها را بشکنید
میخانه ها را وا کنید ای باده خواران
پیمانه ها احیا کنید ای می گساران
باده در ساغر کنید
توبه ای دیگر گنید
خرقه از تن بر کنید
توبه ها را بشکنید
آمد بهاران
یادی از آیین مستانی کنید
تا سحر پیمانه گردانی کنید
روز و شب معشوقه بازی های عرفانی کنید
مست پنهانی کنید
همچون خماران توبه ها را بشکنید
آمد بهاران ...
نوروز ۸۸ بر همه شما ایرانیان مبارک
یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند
یه ۲۲ اسفند دیگه گذشت ولی کاملآ متفاوت با سالهای پیش
اصلا فکر نمیکردم کسی یادش باشه به جز دوستای صمیمی
ولی تمام دوستای دوران دبیرستان و لیسانس و فوق به دیدنم اومدن انگار تولد من روز میثاق بود واسه تمام کسایی که چند سال از هم بی خبر بودن
به هر حال شد زیباترین تولد دنیا همراه با اشک لبخند و آغوش باز برای هم
کاش از این به بعد همین طوری بمونیم
چقدر غمگین بودم زمانی که عزیزترین کسی که وجود داشت حتی یادش رفت به من تبریک بگه با این که روز تولد جفتمون یکی بود
ولی حالا میدونم که کسای دیگه ای هم هستن که من فراموش کرده بودم امیدوارم منو به خاطر این فراموشی ببخشن
راستی فرقی نداره ادما چه روزی به دنیا بیان مهم اینه که به یاد هم باشیم
تولد همه شما مبارک هر روز ساعت و سالی که هست
دو روز بیشتر نمونده...
به یه شروع جدید....
به کنار گذاشتن یه سری از اخلاق های بدم...
به تلاش برای بهتر شدن....
به مرور زندگی یک سال گذشته....
به اشتباهاتم....
به کارای خوبی که انجام دادم....
به دوستای جدیدم ....
به دوستای قدیمی ....
به خانواده.....
و بیشتر از همه باید به خودم فکر کنم....
به این که امسال می خوام چه جوری باشم ....
چی میخوام به دست بیارم و به جای اونا چه چیزایی رو باید کنار بذارم....
هر سال که می گذره میفهمم که شناختن خودم و خواسته هام خیلی سخته....
و0000000000
تنها چیزی که از تو می خوام خدا اینه که به من کمک کنی حالا که یک سال بزرگتر میشم
بهتر و مهربون تر از قبلم باشم...
آدمک زندگی سرده مگه نه؟
دل عاشق پر درده مگه نه؟
آدمک دلها محبت ندارن
آدما پا رو محبت میذارن
آدمک دریای درده دل من
گل پژمرده و زرده دل من
آدمک دنیا چه تنگه مگه نیست؟
جای دل،تو سینه سنگه مگه نیست؟
آدمک خنده ها مردن رو لبا
آدمک اشکی ندارن آدما
آدمک به من بگو خدا کجاس
منو آروم بکنه اگه خداس
آدمک جز تو برم به کی بگم درده دلو؟
آدما دل ندارن گوش نمیدن حرف دلو
میبینی؛دل دیگه دیوونه شده
خونه دل دیگه ویرونه شده
می رفتیم ، و درختان چه بلند،و تماشا چه سیاه!
راهی بود از ما تا گل هیچ.
مرگی در دامنه ها، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست.
می خواندیم :
بی تو دری بودم به برون،و نگاهی به کران و صدایی به کویر
می رفتیم ، خاک از ما می ترسید،و زمان بر سر ما می بارید.
خندیدیم : ورطه پرید از خواب ، و نهان ها اوایی افشاندند.
ما خاموش و بیابان نگران و افق یک رشته نگاه.
بنشستیم ، تو چشمت پر نور، من دستم پر تنهایی، و زمین ها پر خواب.
خوابیدیم.می گویند : دستی در خواب گل می چید.
در سکوت غریب تنهایی ماه خیالت را در چشمه اشک
می شویم و در پاکترین گوشه قلبم می نشانم.
در سکوت تنهایی جز اشک مونسی ندارم.
اشکهایم را دوست دارم که مرهم زخم هایم می شوند.
اشکهایم را دوست دارم که صادقانه
می بارند.
اشکهایم را هدیه می کنم به دلهای بزرگی که
درد هایی خاموش دارند.
اشکهایم را به پای تو می بارم،شاید در شبهای بی تپش،
گاهی سراغی از این دل تنها بگیری.