به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به یاد دلک

راستش دیگه نمی تونم تو صف عاشقات منتظر نگاهت بشینم

واسه ما دوتا یه دنیا کافی نیست

قلب من مال خودمه – دل تو هم دست خودت 

هیچ وقت از دروغ یک حقیقت متولد نخواهد شد

ولی حیف که نمیدونی تنهایی مثل یه سنفونی تمام نشدنی پر از آهنگه 

ازت میخواهم که تو هم بری ، بری و منو فراموش کنی

واسه من خیلی آسونه که فراموشت کنم 

ولی قلبم غیر ممکنه تورو ببخشه 

ولی بی خیال باش بزا غیر ممکن بمونه

آره بی خیال دل ما ، بزار از همون جایی که زخم خورده بشکنه و به پات بریزه 

تو این مدت نه تو روت خندیده ونه دل من به این بودن رازی بود

چیزی که امکان پذیر نیست هیچ وقت اتفاق نخواهد افتاد

قسمت من از اول تنهایی بود- تقدیر همیشه با من بازی کرده و هنوز هم با من بازی می کنه

یه سوالی ازت دارم – هیچ وقت به خاطر عشق میتونی از رویاهات چشم پوشی کنی ؟

از اول واسه دل من مثل یه چاقوی خون آلود بودی

تو فکر کن بخشیدمت – اصلا فکر کن فراموشت کردم

ولی تو بگو ای بین جواب دلمو چی بدم ؟

من میمونم و یه سنفونیه تموم نشدنی 

برو ! تو برو امیدوارم عشق رویاهات رو پیدا کنی – برو و منو فرا موش کن  

2 دی سال پیش یکی از دوستان خوبی که اینجا پیدا کردم این متن رو نوشته  و از اون موقع دیگه از اوینار  و گل  دوست داشتنیش بیخبرم  کاش باز هم مینوشتی دلک خیلی وقته که دلم برات تنگ شده

این ادرس دلک هست  به امید ین که هیچ وقت فراموش نشه

DELAK.blogsky.com

:-)

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم، با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد، کی به انداختن سنگ پیاپی در آب، ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!.. 

برم که چیزی نمیشه

چه سخته دل سپردن

به اون که دل نداره

وقتی که توی قلبم نباشه یک ستاره

بهتر که باز بمیرم عاشق نشم دوباره

سخته اخه تنها شدن

یه دست بی صدا شدن

شکستن و فنا شدن

سخته اخه دلواپسی

به اون که می خوای نرسی

نگیره دستاتو کسی

وقتی دلش تنگ نمیشه

سنگه تو سینش همیشه

برم که چیزی نمیشه

عاشق میمونم همیشه 

وقتی دلش تنگ نمیشه

سنگه تو سینش همیشه

برم که چیزی نمیشه

برم که چیزی نمیشه

ارزو

وقتی متولد میشیم نمیدونیم چی در انتظارمون هست 

منتظریم که بزرگ شیم شاید یه اتفاق همه چیز رو عوض کنه 

روزها میگذره و ما بزرگ میشیم غافل از این که همه این روزا همون چیزی  بود که برای رسیدن بهش هر روز ارزو میکردیم 

حرزیمانی

                                           

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت                   روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گوئی از صحبت ما نیک بتنگ امده بود                بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت

بس که ما فاتحه و حرزیمانی خواندیم                   وز پیش سوره اخلاص دمیدیم و برفت

عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد               دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت

شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن                در گلستان وصالش نچشیدیم و برفت

                             همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم

                             کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

....

نگوییم ای کاش زندگی بهتر از این بود 

بخواهیم که خودمان بهتر از این باشیم