به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

حالم خوب نیست

 این روزا  دو دلم 

در  گیر با کارای پایان نامه 

این همه تلاش تا چند وقت دیگه تمام میشه 

نمیدونم فرصت ادامه دادن رو دارم یا نه

نمیدونم جای درستی توی زندگیم هستم یا نه

نمیدونم هنوز همون ادم قبلم برای اون یا نه

یه حس بد دارم

حسم میگه فقط واسه این مونده که من ناراحت نشم 

نمیدونم 

فکر کنم هیچ وقت هم نفهمم 

ما ادما موجودات عجیبی هستیم 

یک لحظه خوب خوب

یه لحظه بد بد 

فکر کنم حد وسط نداریم

همین روزا باید امتحان بدم واسه phd ولی نمیدونم اینه اون چیزی که میخوام؟

یه جوری شده که همه دارن تصمیم میگیرن جز خودم

خسته هستم ولی درس خوندن رو خیلی دوست دارم 

کاش یکی بود که میتونستم همه چیزو بگم  و کمکم کنه

بچه بازی نیست 

حرف سرنوشت بعد از اونه و زندگی من

نمیدونم باید چی کار کنم 

نمیدونم

نظرات 3 + ارسال نظر
نقاب 13 بهمن 1388 ساعت 12:54 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام مینا عزیز...

مطلب را خواندم...اما کمی مبهم بود..

نمی دونم اما فکر کردم کل ماجرا توی این جمله خلاصه میشه که:

حسم میگه فقط واسه این مونده که من ناراحت نشم ""

گاهی حس بیش از عقل تحلیل گره... گاهی میشه حتی به عنوان بزرگترین استدلال بهش تکیه کرد... اما این در صورتی ممکنه که حس شما در حس دیگری منعکس بشه.

ببین چرا صادقانه حرف دلت و هدفت رو بهش نمیگی؟؟؟

اگه حست درست باشه و هیچی نگی..بعدا متوجه بشی که راست میگفتی و اون تنها بخاطر حس ترحم.. یا دوست داشتن کاذب باهات مونده چی؟؟

چه حالی پیدا میکنی؟؟

البته اون شاید اول بخاطر اینکه ثابت کنه تا حالا باهات بوده و پلیبنده بگه >>> نه<<<

اما تو باید باهاش یه جورایی درودل کنی و بگی که اگه بگه آره تنها بخاطر این مونده که تو ناراحت نشی... تو بهش برچسب نامرد نزنی!!!
............................

یه جمله دیگه توی نوشته هات خیلی روشنه و اونم کلمه""

""بچه بازی""" هست.

مینا جان زندگی هر چی هم نباشه ..بچه بازی نیست به قول خودت.

میان خوب و خوب تر....بد و بدتر... هیچ کدام با ارزش تر نیستند جزء خود بودن.

اگه خودت تصمیم بگیری خودت اعتماد کردی..خوت استدلال کردی و خودت زندگی کردی پس حسرت نمی خوری..

اما اگر تنها به دیگران تکیه کنی... فقط برای رها شدن از حس مسئولیت و این که بگی اونا گفتن.... به نظرم خودتو باختی.

با رسیدن به موقعیت بالا میشه فرد دلخواه رو پیدا کرد..

ولی اگه تنها به فرد دلخواه در موقعیت فعلی تکیه کنی... هم موقعیت رو از دست دادی و هم حس شیرین دوست داشتن نسبت به فرد دلخواه رو.

چیکار میکنی>>>؟؟؟

نقاب جان عاشق نیستم
نمیگم دوست ندارم
ولی از من خواسته شد که عاشق نشم و من هم گفتم چشم و دیگه هم نه حرفی هست و نه گله ای ولی دوست داشتن لازمه زندگی ما ادماست

توی تصمیم گرفتن برای این که چی بخونم
چی کار کنم که چیزی رو که انتخاب میکنم باعث نشه پشیمون شم دودلم
اره بچه بازی نیست باید بدونم که میخوام بعد از اتمام تحصیلم چی کار کنم
همیشه دوست داشتم که یه کلینیک تشخیص بیماریهای ژنتیکی بزنم ولی حالا نزدیک به ۱۰ موقعیت جدید شغلی و تحصیلی برام پیش اومده که شاید بهتر از ارزوم باشن
این باعث میشه که نتونم مثل همیشه باشم
بخصوص این روزا که از ۹ صبح تا ۹ شب در گیر کارای عملی و تئوری پایان نامه هستم و اصلا فرصت خوب فکر کردن رو ندارم
خیلی خسته هستم از نظر ذهنی
کاش میشد استراحت کرد
ولی حیف.....که وقتی نیست

مهرداد 14 بهمن 1388 ساعت 01:37 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

توکل بخدا همه چی حل میشه...
این فکرهای منفی رو هم بنداز دور... این چه طرز تفکری هست که داری؟؟؟

یادت باشه اول خدا، آخرم خدا... (هیچ دقت کردی؟ تنها کسی هست که تو هیچ شرایطی تنهات نذاشته و همیشه باهاته؟ من خیلی وقته که فقط حرفامو بهش میگم...)

امیدوارم مشکلن حل شه

به وجود ش هیچ شکی ندارم و این که تنهام نمیذاره
امیدوارم که حل شه و من دوباره اروم شم

دارا 14 بهمن 1388 ساعت 08:29 ب.ظ http://happyguy.blogfa.com

سلام
عاشق نیستی ولی شاعر خوبی هستی

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد