معطر از بوی تنت
دو سوی عشق را می پایم
زیر بارانی که آشفته می کند
زلف را
در تدارک رقص.
اینجا منم
منم که پیراهنم را
هیچ سوگی سیاه نمی کند
وقتی که روزان تلخ را
با شانه های تو می گذرانم
تنها
زیر باران و
آشفته ی عشق که می شوم
می فهمم
در کوچه ی گنجشک و سنگ
مرغان عاشق
چه قلب ملتهبی دارند
دلتنگم برای چشمان زیبایت برای لبخند های دلنشینت وقتی این شعر را در دفتر خاطرات چند ساله مان نوشتی دنیایی از خاطرات را برایم باز گو کردی و من امروز هم دلتنگم برای تو