به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

دلتنگم برای خودم

می خوام بنویسم از اون چیزایی که برای پنهون کردنشون به نقاشی رو اوردم اونم سخت ترین نوع نقاشی ایرانی 

همیشه یه ذهنیت داشتم  که یه روز نیمه گمشده ای که همه دنبالش هستن واسه من هم پیدا میشه  ولی این نیمه واسه ی من ادمی نبود چون هر انسانی که پاشو گذاشت توی زندگیم با عنوان دوستی بدجوری ناراحتم کرد ورفت 

حالا میدونم که چرخش این قلم مو های ظریف کوچولو روی کاغذای من تمامی غصه هامو مخفی میکنن تمامی دلتنگیهام و لحظه های سختی رو که پشت سر گذاشتم و پیش رو دارم 

میدونم که نباید دل بسته بشم 

نباید احساسم رو بگم به کسایی که اگه بفهمن دوستشون داری اونقدر ازار میدن تو رو که از این دوست داشتن پشیمون شی  

همه تلاشی که میکنم برای اینه که نمی خوام احساس کنم که بیهوده اومدم توی این دنیا  احساس که هر بار که کتاب های صادق هدایت رو خوندم به من دست داد

ولی هنوز هم عاشق خوندن اون کتاب ها هستم  چون بهم کمک کرد خودم رو پیدا کنم توی خطوط رنگ و رقص قلم رو ی کاغذ  

می خوام خودم باشم مینا 

همون مینایی که یک بار نوشتم شفاف نیست ولی حالا می خوام به وضوح به شفافی معنی اسمی که به من دادن باشم

یلدا _2

امیدوارم این شب ایرانی رو همه با شادی پشت سر گذاشته باشین

دلتون همیشه شاد  باشه 

امان از دل......

ندونستی که بعد از تو چراغ خونه خاموشه
گلهای خونه پژمرده همه حرفا فراموشه
امید با تو بودن هم درون سینه ام مرده
تو را داشتن تو این دنیا چه ساده پیشم افسرده
هنوز عطر نفسهاتو فضای خونه پر کرده
دل عاشق من اینجا بدون تو پر از درده
بیا برگرد دلم تنگه گلهای خونه بی رنگه
چه سخت منتظر موندن دلم بدجوری دل تنگه
تو که رفتی و نموندی درد عشقم رو نخوندی
این صدا پر از ترانه قلب خستمو سوزوندی
کاش می شد قصه عشقم با تو دنباله بگیره
هر چی دیوار جدایی بین ما دو تا بمیره
هنوز عطر نفسهاتو فضای خونه پر کرده
دل عاشق من اینجا بدون تو پر از درده
بیا برگرد دلم تنگه گلهای خونه بی رنگه
چه سخت منتظر موندن دلم بدجوری دل تنگه


امان از دل...........

خدای من امان از دل............

:-)

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم، با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد، کی به انداختن سنگ پیاپی در آب، ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!.. 

رویا

  توی خواب و توی رویا ، رو دلم تو پا گذاشتی
  اینجا تو بیداری اما ، دلمو تنها گذاشتی 
   
  اومدی قدم گذاشتی تو به آرومی تو دنیام
  به همون لطافتی که ، گم شدی تو خواب و رویام 
   
  اومدی مثل پرنده ، روی بوم من نشستی
  دل من قفس نبود که ، پس چرا اونو شکستی
   
  اومدی مثل کسی که می تونست ترانه باشه
  واسه زنده بودن من ، بهترین بهانه باشه
   
  اومدی شدی کسی که تا همیشه بهترینه
  ولی افسوس که نموندی ، آخر قصه همینه
   
  اومدی مثل یه صوفی با نگاهی خیلی ساده
  حتی ذره ای نگاهت از سر چشام زیاده
   
  اومدی مثل یه خورشید با یه نور ارغوانی
  اما بی تو تنها موندم ، تو بهار نوجوانی