سپهر یه چیزی گفت دیدم حرف حساب میزنه
اخه اولین پست بلاگ رو 4 ابان سال پیش نوشتم پس تولد بلاگم امروز بود
از همه شما به خاطر همراهیتون توی این یک سال ممنونم
بازم میگم
تولدت مبارک بلاگ دوست داشتنی من
میچکه نم نم بارون روتن خیس خیابون ،
چقده بی آشیونه طفلی گنجشک روی ایوون ،
می خونه جیک جیکو نالون ،
شعر گندم زار ویرون ،
نمی تونه پر بگیره ،
میون گلای گلدون
، تک و تنها توی این غربت سرده ،
کنج سینش انگاری یه کوه درده ،
اونروزا اونور ابرا طفلکی دنیایی داشتش
کنج گندمزار وحشی چشمه مرغابی داشتش ،
حالا دائم چشمه پیر خونه کرده تو رگاش ،
بوی گندمزاروداره لحظه لحظه نفساش ،
یادشه جفت قشنگش سر می ذاشت روی پراش ،
زیر خلوت گل سرخ بوسه می زد به لباش
ندونستم عزیزم
یه روز از همین روزا
ما رو از هم میگیره
روزگار بی وفا
سهم من از عشق تو
تلخی فاصله شد
سهم تو از عشق من
شور عشقی تازه شد
اگه میدونستم عزیزم
قسمتمون میشه جدایی
دنبال رد پات میرفتم
تا بدونم که تو کجایی
اگه میدونستم زمونه
با من و دل نامهربونه
نمیذاشتم حتی یادت
توی خاطرم بمونه
گاهی وقتا یه کارایی میکنم که خودم هم نمیدونم چرا این جوری شد
ولی نتیجه بدی ندارن بیشتر اوقات
مثل امروز که نمی خوام برم کلاس اونم بی دلیل
خوب برای هر کسی پیش میاد یه وقتایی از درس خوندن بدش بیاد
سلام
چون همیشه عادت داشتم شادیهامو قسمت کنم با دوستام
امروز هم که سالگرد یکی از شاد ترین روزهای زندگیم هست رو با شما تقسیم میکنم
سالگرد ازدواج خواهرم با برادر صمیمی ترین دوستم
البته ماجرایی داشت این ازدواج ولی یکی از زیبا ترین خاطرات من شد با این که خودم حضور نداشتم توی مراسمشون
اخه بیمارستان بستری بودم بخاطر تصادف و بی احتیاطی خودم توی رانندگی....