تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی
می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم...
با مداد رنگی روز آمدنت را نقاشی میکنم و جاده های رفتنت را خط خطی! کسی برای من نیست. بیا غلط های زندگیم را به من بگو و زیر اشتباهتم را خط بکش. بودنت مثل دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی، ماهی ها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من! کدام صبح میایی؟ کدام چمدان مال توست؟ کدام دست تو را به من میرساند؟ کدام روز مال من میشوی؟
بیا که درد دلم را فقط تو میفهمی ...
داشتیم با هم حرف میزدیم نمیدونم یادت میاد یا نه
ولی من هیچ وقت یادم نمیره جمله های اون روز رو
گفتی زندگی چیدن سیبی ست باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دیدو رفت
من گفتم زندگی شاخه گلی است باید از هر باغ یک گل چید و رفت؟
جوابمو این جوری دادی
به شرطی که دسته گلت رو دور نندازی
گفتم میشه یه گل توی یه گلدون داشت
گفتی دلم میخواد گل باغ من باشی نه گل گلدونم
پرسیدم چرا نمیشه گل گلدونت باشم ؟
گفتی گل گلدون فقط مال خود ادمه
گل باغ میتونه مال خودم نباشه ولی دوستش داشته باشم
نمیخوام گلم رو دور بندازم
و با یه لبخند تموم شد این حرفامون
حالا میدونم که تو همون شاخه گلی بودی و هستی که هیچ وقت دورش نمیندازم
حتی اگه مال من نباشی
هنوز هم تنها کسی هستی که دلم رو بهش دادم و هیچ وقت پسش نمیگیرم
شاید تا امروز این تصور رو داشتم که یه همچین روزی خیلی راحت تصمیم میگریم و حرف دلم رو قبول میکنم
ولی حالا که شوخی شوخی جدی شده از این که بخوام وارد یه زندگی دونفره بشم میترسم
نمیدونم شاید به خاطر ترس از ناشناخته ها باشه
نمیدونم باید چقدر فکر کنم تا تصمیم بگیرم
اصلا باید چه چیزایی رو ملاک انتخاب قرار بدم
شما ها چی ؟
تا حالا این حس رو داشتین
زندگیم شده یه چند راهی بزرگ
به نظر شما چه چیزایی میتونه یه ملاک خوب باشه
واسه انتخاب یه نفر
تا بعد از اون پشیمون نشم از تصمیمی که گرفتم؟
بال و پرهای شکسته
جغد پیر و زشت و خسته
گوید از طوفان رهایی نیست
دلم بر مرگ ماهی ها می سوزد
دلم از فکر دیوار بلند شب می گیرد
دلم در این شب سنگین
هوای تازه میخواهد
هوای تازه ی دریا
طلوع تازه ی خورشید
صدای گرم یک باران
گیاهی سبز در گلدان
دلم فریاد می خواهد
رهایی , زندگی , پرواز می خواهد
دلم در سینه می میرد
دلم در سینه می گیرد
دلم بر مرگ ماهی ها به آرامی درون سینه می گرید
کوچه های تنگ و خسته
خانه ی دلگیر و بسته
گوید اینجا رهگذاری نیست
دلم بر مرگ ماهی ها می سوزد
اینجا تنها جایی هست که حرفامو واسه تو مینویسم ...
واسه تویی که همیشه هستی و نمیدونم چرا خیلی وقتا به حرفام گوش نمیدی و یا این که میشنوی و نمیخوای بفهمم که همه حرفامو میدونی....
تویی که این دل کوچولو رو به من دادی تا طاقت غمهای دیگران رو نداشته باشم و بشم سنگ صبور همه و خودم یه شنونده نداشته باشم ....
کسی باشم که همه وقتی غمگین و دل تنگ میشن بیان سراغم و شادیهاشون واسه دیگران باشه....
گله نمیکنم از تو .........
چون تو تنها کسی هستی که بی هیچ چشم داشتی به حرفام گوش میدی و نمیخوام از دست بدم تو رو
نمی خوام از تو یکی دور شم ....
این روزا خیلی غمگینم و نمی خوام کسی رو ناراحت کنم ولی نمیدونم چرا همیشه همه چی رو خراب میکنم ....
دلتنگ ترین ادم این زمین خاکیت شدم و هنوز هم کسی رو پیدا نکردم که بتونم حرفای دلم رو بزنم یعنی واقعا کسی پیدا میشه که بفهمه حرفای دلم رو ....
همه یه جورایی دنبال اینن که درد دلاشون رو بگن و برن ....
حال و حوصله شنیدن حرفای این دل سنگین من رو ندارن که واسه چی غمشون رو بیشتر کنم..
بی خیال....
وقتی تو رو دارم دیگه این ادما رو میخوام واسه چی....
این روزا به خاطر علاقه بیش از حدم به یه دوست خیلی رنجوندمش
فقط واسه ااین که نمی خواستم احساس و دل مهربونش مال کس دیگه ای باشه
حرفای بدی زدم که اصلا باورشون نداشتم
و اون رنجید و حالا شدم بد ترین دختر دنیاش
یه وقتی میگفت من بهترین دوستشم تا یه شب قصری که ساخته بودم توی اقیانوس خیالم با یه صدا و یه لرزش فرو ریخت
و حالا منم که به خاطر گفتن یه حرفایی بدترین ادم این زمینم
نمیدونم ....شاید حق با اون باشه و منم که مشکل سازم
شاید توی این ارتباط چیزی کم گذاشتم که نمی تونم دوست خوبی باشم و همیشه یکی باید در کنارم قرار بگیره و به خاطر این فاصله مزخرف همه احساسم با یه صدا تقسیم شه
واقعا اگه بخوام منطقی فکر کنم من فقط یه صدا هستم
یه صدا........... که اگه نباشم هم زیاد مهم نیست
چه فرقی به حال اون داره
وقتی میتونه یه کس دیگه داشته باشه که براش حرف بزنه و بخنده در کنارش
مگه ما ادما چه فرقی داریم با هم ...
هیچی........
فقط
اخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست
اخرین سنگر سکوته
سکوت سکوت
و باز هم سکوت