-
نظر شما چیه؟
21 آذر 1390 11:37
توی این دنیا که همه آدما واسه پیشرفت خودشون دیگران رو پله قرار مید ن باید چه طوری زندگی کرد؟ اصلا میشه به کسی اعتماد کرد؟ یا باید مثل اونا بود اصلا یه آدم مهربون و ساده میتونه اینجوری باشه؟
-
روبان سفید
8 آذر 1390 11:41
یکی از دوستان خوبم چون حوصله خوندن متن انگلیسی رو نداشت خواست که یه خلاصه از متن روبان سفید رو بنویسم ولی من دوست دارم در مورد روبان سفید و تاریخچه اون بنویسم فکر کنم از ترجمه یه اطلاعیه خیلی بهتر باشه کمپین روبان سفید: کمپین مردان علیه خشونت بعد از قتلعام دانشگاه پلیتکنیک اکول (مونترال) در کانادا در ۶ دسامبر ۱۹۸۹...
-
white Ribbon
6 آذر 1390 11:11
باید پرسید چرا؟ در ایران ما حرفی از این 16 راه و 16 روز نیست ای کاش یک روز همه ما به خودمون بیایم و باور کنیم که باید به حقوق هم احترام بگذاریم چه مرد و چه زن با هر مذهبی باید این رو بفهمیم میشه بهتر از این زندگی کرد... 16WAYS THAT MEN AND BOYS CAN MAKE A DIFFERENCE Men and boys in their various roles as individuals,...
-
عشق مترسک
29 آبان 1390 11:09
مترسک گفت: گندم تو گواه باش مرا برای ترساندن آفریدند ا ما من تشنه عشق پرنده ای بودم که سهمش از من تنها گرسنگی بود
-
می زده
16 مهر 1390 12:42
می زده شب چو ز میکده باز ایم بر سر کوی تو من به نیاز ایم دل داده رهگذرم از خود نبود خبرم ای فتنه گرم شبها سر کوی تو اشفته چو موی تو می ایم تا جویم خانه به خانه مگر از تو نشانه میخانه به میخانه پیمانه به پیمانه راه تو میپویم این می و مستی بود بی تو بهانه من بر تو عاشقم قلب من نشد شاد از عشق تو داد از عشق تو میسوزم شبها...
-
دلتنگم برات عزیزترینم
27 مرداد 1390 19:38
10 سالم بود با یه دنیا بچگی چند تا دفتر خاطرات خریدیم و همه بلاهایی رو که سر همبازیهامون اورده بودیم نوشتیم اون روز بهم گفتی مینا اینا رو نوشتیم که یادمون نره چقدر شیطون بودیم ولی سعی کن هیچ وقت خاطرات روزانه خودت رو ننویسی یه روز همون خاطرات باعث دلتنگی میشه اون روز حرفاتو نفهمیدم و هر سالی که گذشت یه تقویم پر شد از...
-
تنها بیا
19 مرداد 1390 11:14
در خلوت شبهای من ، تنها بیا پیمانه جو ، ساغر طلب آشفته و شیدا بیا دور از نگاه این و آن ، آشفته از رشک کسان ای آرزوی من شبی در خلوتم تنها بیا دوستان شرح پریشانی من گوش کنید قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید داستان غم تنهایی من گوش کنید گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی ؟ سوختن ، سوختم ، این...
-
الهی...
6 مرداد 1390 16:16
در میان تار و پود کلمات دنبال واژه زیبایی برای نوشتن ازتو... چشمانم خیره به سیاهی آسمان و خلوت دلنشین آن... جویبار کوچک اشک از کنار مژگانم در جریان... قلبم در حسرت یک واژه... تابش زیبای نور ماه بر پیکرخسته من... و من همچنان به دنبال یک جرقه... شاید شعر های بسیاری بتوان سرود ... جملات زیبایی را میتوان در پی هم ردیف...
-
تک گل آرزو
31 تیر 1390 13:09
داستان ما داستان پروانه ای است که از دشت ها و کوه های سر به فلک کشیده می گذرد... و دریا های بیکران را پشت سر میگذارد .... بالهای کوچک خود را بر هم میزند... گرمای جانسوز خورشید را تحمل میکند.... از گلستانهای پر گل و زیبا میگذرد .... به برکه کوچکی در چمنزاری دور میرسد و در آنجا تک گل کوچکی را میبیند.... دل به آن داده و...
-
خیال
23 تیر 1390 08:55
من آن رودم که تنها آب دارم ، نگاهی خسته و بی تاب دارم ، من عشق نور دارم در دل اما ، فقط تصویری از مهتاب دارم
-
رسوا
23 تیر 1390 08:53
راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی ، هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم ، راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی ، عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم
-
[ بدون عنوان ]
23 تیر 1390 08:51
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت، هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت، چشمه سادگی از لطف زمین می جوشید، خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت
-
تنها
16 تیر 1390 10:53
افسرده ، بی پناه ، پریشانحال ــــ افتاده ام به گوشه ی تنهائی من یکطرف نشسته ام و غمها ایستاده اند گرم و صف آرائی *** در بزم گرم زندگیم، بیگاه سنگی فتاد و ساغر من بشکست طفلم رمید و همسر من بگریخت دستی رسید و رشته ما بگسست *** عمری قرار زندگیم بودند رفتند و هیچ صبر و قرارم نیست خواهم ز چنگ حادثه بگریزم ایوای من که پای...
-
...
14 تیر 1390 11:29
به جای بازی کردن نقش آدمهای مهربون و دلسوز و آرزو کردن واسه اون دختر بچه یا همه بچه های فقیر تویی که به قول خودت خیلی خیلی خیلی پول داری چرا کاری نمیکنی که اون بچه ها به آرزوهاشون برسن ....
-
ماهی جون:
11 تیر 1390 17:15
ماهی جون آبی دریا رو فراموش نکنی قصه ی آبی موجا رو فراموش نکنی نکنه دلت بگیره بشکنی مثل حباب ببره دنیا رو آب بسپاری چشماتو به خواب ماهی جون تنگ بلور قصر بلور نیست می دونی می تونی بشکنی این تنگ بلو ر و می تونی ماهی جون تنگ بلور قصر بلور نیست می دونی تو بخوای بشکنی این تنگ بلور و می تونی شب این تنگ بلور نقره ی ماه و کم...
-
ماهی تنگ بلور
11 تیر 1390 17:01
خورشید تو خوابه چشماشو بسته شب پشت شیشه بیدار نشسته ماهی تنگ بلور دریارو خواب می بینه گل خشکیده ی دشت ابرا رو خواب می بینه جغدشب با شیونش داره آواز می خونه می گه خوبی می میره اما زشتی می مونه گریه کن ای ابر پیر لاله ها مردن تو کویر خسته ام از این شب ها کی میاد فردا ستاره کوره شب مثل گوره شهر سپیده از اینجا دوره ماهی...
-
[ بدون عنوان ]
4 تیر 1390 12:04
این من و تو حاصل تفریق ماست پس تو هم با من بیا تا ما شویم حاصل جمع تمام قطره ها میشود دریا بیا دریا شویم..... و او را سپاس برای آنچه به ما عطا کرده و آنچه از ما گرفته است برای آنچه داریم و آن چه نداریم آنچه اگر بخواهیم به ما میدهد و آن چه نمیخواهیم ..... ای کاش یاد بگیریم که دل کسی رو زیر پا له نکنیم و با غرور به...
-
ماهی
26 خرداد 1390 10:21
من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ: احساس می کنم در بدترین دقایق این شام مرگزای چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین؛ احساس می کنم در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید از زمین. *** آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز در برکه های آینه لغزیده تو به تو! من آبگیر...
-
دلیل بودن
24 خرداد 1390 11:52
دلیل بودنم اینه که بودن با تو شیرینه چشام درگیر چشماته چشات مارو نمی بینه ببین حال دلم خوش نیست یه چیزی بی تو کم دارم نه می تونم بگم باشی نه از تو چشم بردارم همیشه تا تو یک لحظه ست که قدرشو نمی دونم نمی تونم بگم حتی دچار فهم و هذیونم که با تو زیر یک سقفم نمی فهمم چجوری بهت بفهمونم که دوست دارم ای رویای بی رحمم می خوای...
-
[ بدون عنوان ]
23 خرداد 1390 20:44
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت...
-
[ بدون عنوان ]
22 خرداد 1390 12:00
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب امد که واثق شو بالطاف خداوندی دعای صبح و اه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی وقتی کتاب رو باز کردم دیدم این دوبیت رو مهر 86 وقتی دانشجو بودم اول این کتاب نوشتم ساعت 5 صبح چقدر دور شدم از اون روزا چقدر عوض شدم ارزوهام هم عوض شد اون روزا یه جورایی عاشق...
-
...
19 خرداد 1390 11:06
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید مطرب بزن نوائی ساقی بده شرابی
-
واژه ها
17 خرداد 1390 11:30
برای همه ما بعضی از واژه ها یاد آور خاطرات خوب و بدی هستن که داشتیم دیروز به همین موضوع فکر میکردم که توی این 26 سالی که زندگی کردم تا امروز قشنگترین و زشت ترین روزها و شب هایی که داشتم توی چه سالهایی بوده ولی بیشتر از این که روزها رو به یاد بیارم واژه هایی رو که باعث شده بود اون روز یادم بمونه رو به خاطر آوردم شما ها...
-
[ بدون عنوان ]
15 خرداد 1390 11:30
به چشمان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
-
یک قدم به جلو
12 خرداد 1390 11:28
-
دوستی به نام رضا
5 خرداد 1390 13:51
شاید از دوستان دیگه انتظار داشتم ولی انتظار این متن خیلی زیبا رو از تو نداشتم تویی که یه دوست یه غریب اشنا هستی برای بلاگ من به احترام این حس پاک ومهربونی بیش از اندازه تو و همین طور با اجازه تو مینویسم این پست رو تا هیچ وقت فراموش نکنم که دوستی مثل تو دارم ممنونم رضا به خاطر این همه مهر چشم در چشمانت .. تو را مینگرم...
-
هنوز هم عزیزترینی
5 خرداد 1390 13:39
به خیالم که تو دنیا واسه تو عزیزترینم آسمونها زیر پامه اگه با تو رو زمینم به خیالم که تو با من یه همیشه آشنایی به خیالم که تو با من دیگه از همه جدایی من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی من و تو چه بی کسیم وقتی تکیمون به باده بد و خوب زندگی منو دست گریه داده ای عزیز هم قبیله با...
-
نمره
29 اردیبهشت 1390 19:51
دیشب واسه همه دوستام یه سوال فرستادم که اگه بخوان به چهره / تیپ/ هیکل و اخلاق من از 1 تا 10 نمره بدن چه نمره هایی رو به من میدن یه نظر سنجی جالب بود برای خودم و این که دیگران چه نظری دارن نفر اول به ترتیب 16 البته الان میگه که نمره اول رو به 18 تغییر میده 18 19 15 نفر دوم به همه نمره منفی یک داد نفر سوم گفت به نظر من...
-
آبی/خاکستری/سیاه
23 اردیبهشت 1390 10:15
من قامت بلند تو را در قصیده ای با نقش قلب تو، تصویر می کنم ********* در شبان غم تنهایی خویش، عابد چشم سخنگوی توام . من در این تاریکی، من در این تیره شب جانفرسا، زائر ظلمت گیسوی توام . شکن گیسوی تو، موج دریای خیال . کاش با زورق اندیشه شبی، از شط گیسوی مواج تو، من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم . کاش بر این شط مواج...
-
برای ...م ی ن ا
6 اردیبهشت 1390 11:25
گستره نگاه من فرا تر از پنجره نیست پنجره گشوده شده به سوی افقی از ابهام آسمانی از ستاره های سوخته ابرهایی از اشک من و غروبی از جنس غم چشمهایم را می بندم و آن هنگام دوردستها را میبینم جسم من خسته است بالهایم سالهاست که شکسته اما روح من خاک نیست باران است به هر کجا که بخواهد سرک می کشد خاطرات من همگی گم شده اند قلب را...