-
نمی دونم بزرگ شدم یا نه
28 دی 1387 18:52
نمی دونم چی شده که این روزها به دوران کودکی خودم فکر می کنم اون وقت ها آرزو می کردم که زود بزرگ شم که به آرزوهام برسم حالا که به اون چیزایی که می خواستم تقریبا رسیدم گاهی دلم برای اون شیطونی های وحشتناک خودم تنگ می شه شما ها هم این طوری هستین ؟ یا من دوباره شیطون شدم ؟
-
کاش بابا بودم
28 دی 1387 13:28
این یکی از شعر های دوران کودکی من هست زمانی که ۵ یا ۶ ساله بودم این شعر رو حفظ کردم و هنوز هم به خاطرم مونده کاش بابا بودم قد بلند و باریک تا نمی ترسیدم از اتاق تاریک چای را می خوردم با دو نان سنگک وقت بیرون رفتن می زدم من عینک کاش در جیبم بود پول خرج خانه می زدم صبح و شب موی خود را شانه هر چه مادر می خواست می خریدم...
-
[ بدون عنوان ]
26 دی 1387 18:19
من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد
-
به آسمان بگو....
24 دی 1387 19:17
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو... که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر...
-
حس لطیف یخ زدن
24 دی 1387 19:10
یه قلب تاریک و سیاه یه زخم کهنه عمیق یه مشت صداهای بلند از ته این دل غریب یه آرزوی گم شده یه چشم ساده نجیب یه عابر پیاد و یه جای تاریک و عجیب لحظه تلخ خط زدن روی همه ترانه ها یخ زدن یه حس پوچ ته یه بغض بی صدا کشتن زنده بودن و سبک شدن روی هوا یا که یه تجربه شدن به چشم خیس آدما لحظه پرواز رسیده خالی شدن از زندگی یه راه...
-
سکوت و طلوع
20 دی 1387 12:29
وقتی می بینی به هر دری میزنی تا بعضی چیزا رو عوض کنی و نمیشه وقتی که با یه مشکل می جنگی و تنها کاری که ازت بر میاد ساختن با اونه وقتی یه فکر عذاب اور داشته باشی وقتی که معادلات زندگیت با اون چیزی که انتظارش رو داری جور در نمیاد برای عوض کردن وضع سکوت می کنی از دل چاه تنهایی شب صدای گریه میشنوم.صدا می گوید چاه هم دیگر...
-
سهم من
18 دی 1387 19:50
سهم تو ، سهم من سهم تو شوق دلم مستی من از نفس باور عشق در نوازشگری خاطره ات سهم من آمدن حس نیاز این اسارتگر بستان وجود در پی جستن تصویر نهان از گهر هم نفسی سهم تو حس تلاطم غزل موج غرور سفر ابر ملالت زده در زمزمه بارش چشم سهم من رخوت هم فاز شدن با تپش آینه ات شعله لحظه دلباختنت از نگه قاتل من سهم تو بو سه بر این مخمل...
-
اونی که یار تو بود،
14 دی 1387 10:15
اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ، از نگاش نفهمیدم که دروغ وهوسه، غصه خوردن نداره ، گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد . اونی که مال تو بود...
-
آمد شبی
11 دی 1387 09:32
آمد شبی دگر که دوباره رها شود از فکر تو حس محبت و احساس آرام ترین شبی است که با تو ام ولی سکوت از من سکوت است و از تو یک سره سکوت میدانمت که به چه خوابی و زچه خواب رفته ای بادل چه راز ها که در این شب نگفته ای باری تو با هزار ناز خفته ای درشب چو زوزه ای بی قرار نشته ام همرنگ شاد غنچه ای از تو شکفته ام سرد است هوای خانه...
-
به دنبال خدا
10 دی 1387 12:01
رفتم که به دنبال خدا بگردم. گفتم تا کوله ام از خدا پرنشود بر نمی گردم . نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود . مسافر خنده ای رو به درخت کرد و گفت : چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن . درخت زیر لب گفت : ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی . کاش می دانستی که آنچه در جستجوی آنی همین جاست . مسافر رفت و گفت :...
-
انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست
10 دی 1387 11:53
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت . آهسته آهسته می خزید. دشوار و کند... و دورها همیشه دور بود . سنگ پشت، تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید. پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم...
-
انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست
10 دی 1387 11:50
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت . آهسته آهسته می خزید. دشوار و کند... و دورها همیشه دور بود . سنگ پشت، تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید. پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم...
-
داستان کوتاه "متشکرم" : اثری از آنتوان چخوف
10 دی 1387 11:24
همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی اِونا » پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم . به او گفتم:بنشینید«یولیا واسیلی اِونا»! میدانم که دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟ - چهل روبل...
-
من دوست نمی خواهم.....
2 دی 1387 09:16
من گریه نخواهم کرد من اشک نخواهم ریخت من خسته نخواهم شد افسرده نخوام شد فریاد زنم فریاد: من عشق نمی خواهم ، معشوق نمی خواهم می خندم و می رقصم فریاد زنم ، فریاد این گونه خزانم را در عشق نهان کردم من درد جدابودن ، بر گور عیان کردم افسوس نخواهم خورد ، افسانه نمی بافم بر شانه هربادی ، کاشانه نمی سازم من زشت نمی گویم ، بر...
-
یلدا٬ شب ما
30 آذر 1387 20:42
سلام سلام به همه مردم ایران عزیزمون یه شب یلدای دیگه و یه سال دیگه کنار هم بودن..... شبی پر ستاره و پر از لبخندهای گرم برای همتون آرزو می کنم .... بهترین یلدا رو داشته باشین... شب همگی خوش و پر از شادی یلدا مبارک هم وطن
-
چرا این گونه باشیم....؟
28 آذر 1387 11:05
وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم .... وقتی پیداش کردیم دنبال عیبهاش می گردیم.... وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش میگردیم .... و باز تنهاییم....
-
helps from GOD
28 آذر 1387 11:00
When GOD leads u to the edge of the cliff, trust him fully. Only one of the 2 things happens; Either he will catch u when u fall Or he will teach u how to fly.
-
دلتنگی
22 آذر 1387 19:50
واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی حالا پرپر میزنم تا همیشه آسوده باشی دیگه نه غروب پاییز رو تن لخت خیابون نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام میشینه تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره ولی من میمونم اینجا با دلی...
-
نظر یک دوست برای مینا ـ یک خاطره
22 آذر 1387 11:47
کاش می دانستی که به تو نگاه میکنم ولی نمی بینمت کاش می دانستی روبرویم نشسته ای ولی مرا نمی بینی و خیره به چشمانی هستی که تو را نمی بینند و من منتظرم منتظر صدایی که نمی شناسمش به تو به افق به دور نگاه می کنم به مردی که از پشت سر تو نمی گذرد و به ما نگاه نمی کند کاش می دانستی که من منتظرم به تو به افق به دور که نگاه...
-
عشق بی هوس
20 آذر 1387 09:38
یه روز می خوام گذر کنم از کوچه دلواپسی شیشه غم رو بشکنم فرار کنم از بی کسی می خوام که قلب خسته ام اسیر این و اون نشه این دلک شکسته ام مشکل دیگرون نشه دلم می خواد نظر کنم به عشق های بی هوس سر بزنم به اسمون حتی به قدر یک نفس
-
۱۰۰۰ دلیل....
14 آذر 1387 17:35
وقتی زندگی ۱۰۰ دلیل برای به تو نشان داد، تو ۱۰۰۰ دلیل برای به او نشان بده. (چارلی چاپلین)
-
خواب
9 آذر 1387 12:20
دیشب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی دلم هواتو کرده بود هوای شیرین زبونی دلم می خواست گریه کنم بگم که سخته تنهایی ای همصدای اشنا بگو که پیشم میمونی نمیدونم کجایی و چه حالی و چه می کنی ولی صدات تو گوشم می گی که انجا می مونی رفتم کنار پنجره گفتم شاید ببینمت دیدم محاله دیدنت چون گل باید بچینمت رو صندلی نشستم و یهو دیدم یه...
-
دنیا
9 آذر 1387 12:15
تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا چه رنجی از محبتها چشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم سبکبالان ساحلها ندیدند بدوش خستگان باریست دنیا مرا در اوج حسرتها رها...
-
؟.........
4 آذر 1387 11:28
انسانها در معرض تاراج زمان قرار میگیرند و پیر میشوند .اما رویاهای بشر همیشه جوان می ماند. راستی شنل قرمزی چند ساله است؟
-
فیلسوف
4 آذر 1387 11:20
فیلسوف به معنی جوینده خرد است. اما این گفته به معنای آن نیست که فیلسوف خرد خاصی دارد. فرق سقراط و همه کسان دیگر آن بود که دیگران به مطالب اندکی که می دانستند راضی بودند . هر چند چیزی بیش از سقراط نمی دانستند. و کسانی که از آنچه می دانند رضایت دارند هرگز نمی توانند فیلسوف باشند.
-
بیشتر فکر کنیم......
2 آذر 1387 10:34
شکسپیر میگه: خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد
-
تصمیم
17 آبان 1387 11:51
من دیگه دست نمی دم با اون که دشمن منه با اون که خواهان ستیز با اون که خواهان غمه من دیگه گریه کنون به محفل درد نمیرم توی تابستون عشق حیفه که ماتم بگیرم
-
طناب دار مرا می بافند...!
15 آبان 1387 13:38
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها می آیم و این جهان به لانه ی ماران مانند است و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست که همچنان که تو را می بوسند در ذهن خود طناب دار تو را می بافند...
-
حس زیبای تو را فهمیدن
15 آبان 1387 13:36
حس بودن با تو همچو بودن زیباست همچو سوسوی چراغ در دل شبهایم با نجابت با عشق بی ریا می ماند من به پائینی من تو به بالایی تو چقدر فاصله اینجاست میان من و تو تو مرا فهمیدی در گریز از دنیا و چه زیبا و روان غربتم را خواندی همه ی ذهنم را همه ی قلبم را ای یکتای جهان تقدیمت کردم و به من بخشیدی حس زیبای تو را فهمیدن
-
مثل خاکستر سرد
15 آبان 1387 13:34
چه بگویم وقتی همه دنیا به حال من تنها و غریب می خندند چه بگویم وقتی همه ی خاطره ها دست در دست هم انداخته و عمرم را مثل خاکستر سرد در هوا می بازند چه بگویم وقتی آن که دنیایم را بهتر از من فهمید رفت و تقدیرم را بر تن سرد خزان بر شب غربت یلدا بخشید چه بگویم دیگر با این حال و هوا با این فاصله ام از دنیا با فردای پر از ترس...