آمد شبی دگر که دوباره رها شود
از فکر تو حس محبت و احساس
آرام ترین شبی است که با تو ام ولی سکوت
از من سکوت است و از تو یک سره سکوت
میدانمت که به چه خوابی و زچه خواب رفته ای
بادل چه راز ها که در این شب نگفته ای
باری تو با هزار ناز خفته ای
درشب چو زوزه ای بی قرار نشته ام
همرنگ شاد غنچه ای از تو شکفته ام
سرد است هوای خانه چه بی صدا
اما به گرمی صدای تو من گرم نشسته ام