دیشب گله از قهر تو کردم به دل ر
یش گفتا تو چه گویی به دل ریش مگو بیش!
تا صبح سخن از تو و گوش از دل من بو
د بیچاره دلم صبح رمید از غم این نیش!
ترسم که نهم پای در آن کوچه دیروز!!
ترسم که سخن از تو دگربار کشد پیش
ترسم که در آن کوچه دیروز در امروز
دیگر نتوانم که شناسم غمی از خویش
یاد آیدم آن شب که از آن کوچه گذشتی
م دلداده به هم دور ز هر چشم بداندیش
رخ بر رخت آن شب چو در آن کوچه نهادم
آواز دلم را بشنیدم و شدم کیش!
شب سرد و زمان رام و جهان کوچه تنگی
دل تنگ تر از کوچه و مست نی درویش
افسوس که نا امن شد آن کوچه دیروز!
از گرگ نمایی که نهان شد به تن میش!!
آرام صدائی ز همان کوچه پپرسید!!
فانی گله از قهر که کردی به دل ریش؟
خوشم نیومد!
م: مگه مینویسم که تو خوشت بیاد به جهنم که....
اصلا این طور نیست چون دوست نداری این پست رو بعد از دیدن جوابم نظر بذار تا حذف کنم این پست رو
نظر نمیذارم تا حذف نکنی!