به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

یادته

به تو گفتم یادته؟ گفتی فقط تورو میخوام؛ گفتی که من یادم نمیاد
به تو گفتم یادته؟ یه وقتی می مردی برام؛ گفتی که من یادم نمیاد
گفتی که کی کجا کدوم؟ قدیمو هی نیار به روم؛ که عشق تازه ای خریدم
گفتی به کی گفته بودم؟ برو که اشتباه شده؛ برو دیگه ازت بریدم
عروسکی تازه خریدی، چند روزیو باهاش پریدی؛ ولی اونم دل تورو زد!
با اون عروسکای مفتی، زدی به هم چه زودو گفتی؛ از اونام خوشم نیومد!
حالا که برگشتی سراغم، یه ذرّه هم دوست ندارم؛ دلم دیگه تورو نمیخواد!
میگم قیافتون چه آشناست، دیدیم همو یه جایی شاید؛ ولی افسوس یادم نمیاد!

نظرات 5 + ارسال نظر
ali mahrooz 10 بهمن 1388 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی خوب وقشنگی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مور فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش. منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا اپلود ؟ ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای http://www.byrapid.com

سلام
مرسی
بله حتما لینکتون میکنم

نقاب 10 بهمن 1388 ساعت 06:15 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام...مینا عزیز..

آری بستگی به این داره که از کدوم جهت آسون رو ببینی...

اما من فکر می کنم اسمون همیشه یک رنگ و یک وضعیت رو داره.. این ما هستیم که گاهی بهش رنگ میدیم گاهی بی رنگش می کنیم..گاهی ابری...گاهی ستاره بارون...نه؟؟

جور دیگر هم میشه گفت..آسمان هیچ رنگی نیست هیچ وضعیتی هم نداره بلکه دید ما ابرها و رنگ ها رو میسازه..

یه جور دیگر که خیلی جالب میشه...آسمون اصلا وجود خارجی نداره .. رویاهای ما بهش شکل میدن..
........................

اما در مورد این شعر زیبا که نوشتی راستش خوشم آمد.. بخصوص اخرین قسمت شعر...

؛ولی افسوس یادم نمیاد؛؛؛////

با نظرت در مورد اسمون موافقم





در مورد شعر هم اره خیلی دوست داشتنی هست
من که دوسش دارم

محمد 10 بهمن 1388 ساعت 07:07 ب.ظ http://kumail.blogsky.com

سلام.
بسیار عالی.

سلام مرسی

مهرداد 11 بهمن 1388 ساعت 12:09 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام.. عالی بود
اینقدر بدم میاد که احساس آدما هم بشه وسیله بازی دیگرا...

راستی ببین چه ساعتی واست این نظرو دادم! تقریباً 12:10 شب! یهو آهنگت اجرا شد!!!!

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ حالا که افتاده ام از پا چرا؟؟؟
منظور شعرت یه جورایی اینه منتها تندتر، نه مگه؟

شاید یه چیزی تو همین مایه ها باشه
راستی اون وقت شب چه شوکی دادم بهت
یوهووووووووووووووووووووو

دارینوش 11 بهمن 1388 ساعت 01:33 ب.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
شعرات خیلی با مزه است.
مرسی

سلام
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد