به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

کینه

تا حالا هر کسی هر جوری ناراحتم کرده بود از کنارش به سادگی رد شدم و کینه ای به دل نگرفتم

ولی حالا همین جا قسم میخورم که از کسی که نتیجه 2 سال تلاشم رو نابود کرد بد جوری انتقام بگیرم

حتی اگه یه روز به پایان زندگیم مونده باشه این چیزایی رو که به خاطر من بدست اورده  رو ازش میگیرم

دیگه محاله بدی ادما رو با خوبی جواب بدم

اینا رو نوشتم تا خودم فراموش نکنم که کینه هم چیز خوبیه

 

..........

دیگه خسته شدم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

داره میرسه ....

یه نفر همیشه به من میگه که همه دوستی ها یه دوره داره که ممکنه به خوبی یا بدی بگذره و به پایانشون برسن

این حس رو دارم الان که میبینم دوران غمش تموم شده و دیگه نیازی به همراهی من نداره و به قولی داره بهش خوش میگذره 

خوشحالم از این که دوباره میخنده و شاده

فکر کنم داره زمان رفتنم میرسه  

اینو میدونم که همیشه هستن ادمایی که بشه لبخند رو بهشون هدیه داد

و خیلی زود فراموشت کنن با حضور بهترین ها

کاش من هم میتونستم محبت هاشو فراموش کنم

 هر کسی یه جوریه دیگه  

پی نوشت: من خیلی حساسم یه وقتایی و همین حساس بودنم باعث سو ءتفاهم میشه

من معذرت می خوام

ممنونم بارون

وقتی بارون میاد من فقط به یاد یه نفر می افتم ولی نمیدونم چی شده که این روزا وقتی بارون میاد همه منو به یاد میارن

ولی بهترین حس برام این بود که اونی که فکر نمیکردم هم به یاد من میافته تو روزای بارونی

چرا بارون منو به یاد اونا میاره ؟

به هر حال از بارون و خدا ممنونم که یه خاطره خوب از من رو  توی ذهن اون زنده میکنن هر چند خودم دارم فراموش میشم

شنونده دلتنگیهام دیگه نیست

یه صدای خیلی بلند بیدارم کرد ساعت 7 صبح

بیرون پنجره اتاقم رو که نگاه کردم دیگه نبودش نه نه نه این یکی رو نه

بی اختیار این شعر رو زمزمه کردم 

  

حالا تو شمارش ثانیه ها کوبه های بی امون تبره 

تبری که دشمن همیشه این درخت محکم و تناوره

....

من به فکر خستگی های پر پرنده هام تو بزن تبر بزن 

من به فکر غربت مسافرام 

اخرین ضربه رو محکم تر بزن

ولی به جای تبر یه اره برقی ودر عرض چند ثانیه تموم شد

بزرگترین درخت گردوی باغ روبروی پنجره اتاقم که تنها شنونده دلتنگیهام بود توی این 6 سال اخیر حالا دیگه نیست 

وقتی زمستونا پرنده های رنگی روی شاخه هاش مینشستن  و استراحت میکردن 

امسال اونا اینجا نیستن

لذت سبز بودن بهار توی خونمون 

زیبایی پاییز 

و سرمای زیبای فصل من با نشستن برف روی شاخه هاش

همه خاطراتم در عرض چند ثانیه پر کشید 

عذاب جاده

خاطره کسی که این شعر رو اولین بار توی گوشم زمزمه کرد و برام نوشت همیشه   با من خواهد بود حتی اگه اون من رو فراموش کنه


  عذاب جاده
  از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
  آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده
  غم سرگردونیام و با تو صادقانه گفتم
  اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم
   
  تو تموم طول جاده ، که افق برابرم بود
  شوق تو راه توشه ی من ، اسم تو همسفرم بود
  من دل شیشه ای ، هر جا پر شکستن که شکستم
  زیر کوه باره غصه ، هر نشستن که نشستم
  عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده
  تورو فریاد زدم و باز خون شدم تو رگ جاده
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم
   
  نیزه ی نم باد شرجی ، وسط دشت تابستون
  تازیانه های رگبار ، توی چله ی زمستون
  نتونستن ، نتونستن ، کینه ی منو بگیرن
  از من خسته ی خسته ، شوق رفتنو بگیرن
   
  حالا که رسیدم اینجا ، پر قصه برا گفتن
  پرنیاز تو برای آه کشیدن و شنفتن
  تورو باخودم غریبه ، از غمم جدا می بینم
  خودمو پر از ترانه ، تورو بی صدا می بینم
   
  کی صداتو داد به مهتاب ، مهتاب و کی برد از اینجا
  اسم تو کی داد به خورشید ، خورشید و کی برد تو ابرا 
  با من رهیده از خود یک ترانه هم صدا شو
  با من از زنجیر این شهر همصدا شو و رها شو
   
   
  اون همیشه با محبت ، برای من دیگه نیستی 
  نگو صادقی به عشقت ، آخه چشمات میگه نیستی
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم