به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

به آسمان بگو...

گاهی ابری بودن بهتر از پر ستاره بودن است

عذاب جاده

خاطره کسی که این شعر رو اولین بار توی گوشم زمزمه کرد و برام نوشت همیشه   با من خواهد بود حتی اگه اون در کنار من نباشه(برادرم رو میگم)


  عذاب جاده
  از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
  آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده
  غم سرگردونیام و با تو صادقانه گفتم
  اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم
   
  تو تموم طول جاده ، که افق برابرم بود
  شوق تو راه توشه ی من ، اسم تو همسفرم بود
  من دل شیشه ای ، هر جا پر شکستن که شکستم
  زیر کوه باره غصه ، هر نشستن که نشستم
  عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده
  تورو فریاد زدم و باز خون شدم تو رگ جاده
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم
   
  نیزه ی نم باد شرجی ، وسط دشت تابستون
  تازیانه های رگبار ، توی چله ی زمستون
  نتونستن ، نتونستن ، کینه ی منو بگیرن
  از من خسته ی خسته ، شوق رفتنو بگیرن
   
  حالا که رسیدم اینجا ، پر قصه برا گفتن
  پرنیاز تو برای آه کشیدن و شنفتن
  تورو باخودم غریبه ، از غمم جدا می بینم
  خودمو پر از ترانه ، تورو بی صدا می بینم
   
  کی صداتو داد به مهتاب ، مهتاب و کی برد از اینجا
  اسم تو کی داد به خورشید ، خورشید و کی برد تو ابرا 
  با من رهیده از خود یک ترانه هم صدا شو
  با من از زنجیر این شهر همصدا شو و رها شو
   
   
  اون همیشه با محبت ، برای من دیگه نیستی 
  نگو صادقی به عشقت ، آخه چشمات میگه نیستی
   
  من سرگردون ساده ، تورو صادق می دونستم
  این برام شکسته اما تورو عاشق می دونستم
 

 

برگشتم...

سلام

برگشتم بعد از چند روز ارامش در کنار بهترین دوستم س

حالا میخوام بنویسم 

ولی بهتر از قبل 

امیدوارم که شما هم کمکم کنید

به امید دیدار

این اواخر یه جوری شدم دلم میخواد از تمام سیستمهای ارتباطی یه مدت دور باشم

تا دوسال پیش به جز کارای تحقیقی دانشگاه با نت و این جور چیزا  خیلی سر و کار نداشتم البته باید بگم داشتم ترک میکردم

چون یه مدت بسیار طولانی با نت سر و کار داشتم و زده شده بودم

حالا هم دارم همونطوری میشم

اینا رو نوشتم که بگم شاید یه مدتی که نمیدونم چقدر خواهد بود چیزی ننویسم یا خیلی کم بنویسم 

ولی اگر بازگشتی باشه حتمابه همه ی شما دوستای خوبم خبر میدم

مطالبی مینویسم ولی خیلی کمتر از حالا

به امید دیدار

فردا 8/8/88

فردا 8/8/88 هست و من با دوستای دوران دبیرستانم قرار دارم 

اونم بعد از 7 سال هم رو میبینیم 

چقدر دلم می خواد بدونم هر کدومشون چه کار میکنن

دلم پر میزنه واسه دیدن بچه ها

بخصوص

پتو= معصومه

سوزن= سمیه

قصیده= فرزانه

مداد= هدی

 دلم واسه همشون تنگ شده 

به خصوص آش رشته یا همون نجمه

 فکر کنم اونا هم دلشون واسه memol (مینا)تنگ شده باشه

 راستی میلاد امام رضا(ع) رو تبریک میگم

ادامه مطلب ...

یه تولد فراموش شده

سپهر یه چیزی گفت دیدم حرف حساب میزنه 

اخه اولین پست بلاگ رو 4 ابان سال پیش نوشتم پس تولد بلاگم امروز بود

 از همه شما به خاطر همراهیتون توی این یک سال ممنونم

 بازم میگم 

تولدت مبارک بلاگ دوست داشتنی من 

امروز دو روزه که بلاگم یه ساله شده و من اصلا حواسم نبود

تولدت مبارک بلاگم